
جك ولش جوان كه به تازگی در شركت جنرال الكتریك رشد كرده است و پست مدیریتی جدیدی دریافت نموده است، تلاش شبانه روزی می كند و پروژه های مهمی را به انجام می رساند و از این توانسته است برای شركت خود منشاء اثر باشد احساس خوشحالی و خوشبختی می كند. در پایان سال كاری مدیر ارشد سازمان برای قدردانی از وی یك پاكت حاوی یك اسكناس هزار دلاری به او می دهد و او را بسیار خوشحال می كند. اما این خوشحالی حاصل از این قدردانی عمر زیادی نداشت، چرا كه وقتی جك ولش جوان فهمید كه به یكی از همكارانش كه از نظر شایستگی و عملكرد در شركت بسیار پایین تر است، دقیقا مشابه همان پاكت و به همان اندازه پاداش داده شده است، دچار بی انگیزگی، احساس نابرابری و ناراحتی شد و همین عامل نیز موجب شد تا برای مدتی آن شركت را ترك كند.
این اتفاق به طور مشابه برای یكی از دوستان افتاده بود كه آن شنیدنی است. او می گفت چندسال پیش اتفاق مشابهی را خود تجربه كردم كه موجب تغییر جدی در بسیار از رویكردهایم گردید. در روزهای منتهی به پایان سال از مدیر مستقیم خود سررسید زییابی هدیه گرفتم و حس خوبی از دریافت آن با خود داشتم. بعدا فهمیدم كه به همه همكاران سررسید داده شده است و از آن بدتر اینكه معمولی ترین سررسید به من داده شده بود! آنجا كه بود فهمیدم مدیر من(آگاهانه یا ناآگاهانه) به چه اندازه توانسته بود به بی انگیزگی و بی تفاوتی من اضافه كند. در حالی با اندكی ظرافت می توانست نتیجه ای كاملا متفاوت برای من و سازمان به ارمغان آورد.
در موضوع قدردانی و تشویق از كاركنان باید بسیار دقت كرد. چون شبیه به یك شمشیر بسیار تیز دولبه است. اگر یك مدیر نتواند از ابزار قدردانی به درستی استفاده كند به سادگی افراد را به سمت بی انگیزگی و بی تفاوتی هدایت می كند.